
بعضی احتمال داده اند که نقابدار حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) بوده اند . این موضوع نیز در جای خود بسیار مورد توجه است از این رو که در مورد امامان (ع) دستور داده شده که جنازه آنها را امام دفن کند. بعضی از خواص نیز دارای چنین امتیازی هستند مانند حضرت عباس (ع) که جنازه مطهرش را امام سجاد (ع) دفن کرد وقتی بنی اسد برای کمک پیش آمدند امام سجاد (ع) به آنها فرمود : ان معی من یعیننی ؛کسانی ( از فرشتگان و ملکوتیان) همراه من هستند و مرا در دفن جنازه حضرت عباس کمک می کنند.
در پی عزیمت اجباری حضرت رضا (ع) از مدینه به مرودر سال 200 ق و یک سال بی خبری؟ خاندان پیامبر (ص) از وی بی بی فاطمه معصومه تاب دوری نیاورد و برای آگاهی از حال برادر سختی سفر را به جان خرید و در سال 201 ق از مدینه به قصد مرو راهی ایران شد . از چگونگی این سفر و همراهان وی اطلاع دقیقی در دست نیست. اما نوشته اند چون به ساوه رسید سخت بیمار شدو از همراهان خواست وی را به قم برسانند.
هنگامی که خبر آمدن ایشان به خاندان سعد اشعری رسید تصمیم گرفتند به پیشواز آن حضرت بروند ولی یکی از آنان به نام موسی بن خزرج بر دیگران پیشی گرفت و شبانه به استقبال وی شتافت. پس از شرفیابی مهار ناقه آن حضرت را گرفت و به سوی قم حرکت داد. واین شد که حضرت قم رابه انوار نورانی خود روشن کردند
علامه مجلسی از تاریخ قدیم (تألیف فاضل دانشمند حسن بن محمد که در سال 378 ق نوشته شده) نقل می کند که گفت: قول صحیح تر این است : هنگامی که خبر ورود حضرت معصومه (س) به ساوه و خبر بیماری او به آل سعد (شیعیان عرب اشعری) رسید آل سعد به اتفاق تصمیم گرفتند به ساوه بروند و آن حضرت را دعوت کرده و به قم بیاورند. در میان آنها موسی بن خزرج بن سعد اشعری وقتی که به کاروان حضرت معصومه (س) رسید مهار شتر او را (که آن حضرت در این هنگام در میان محمل سوار بر شتر بود) گرفت و او را به قم آورد و در خانه خود مهمان نمود . حضرت معصومه (س) شانزده یا هفده روز در خانه موسی بستری بود تا از دنیا رفت.
نظر به این که حضرت معصومه (س) دهم یا دوازدهم ربیع الثانی از دنیا رفت و شانزده روز در قم زیست نتیجه می گیریم که ورود آن حضرت به قم تقریباً در روز 23 ربیع الاول سال 201 قمری بوده است. مردم قم که اکثریت قاطع آنها شیعه بودند از ورود حضرت معصومه (س) به قم بسیار شادمان شدند.
در این چند روزی که حضرت معصومه (س) در قم بود از فراق برادر می گریست و بسیار غمگین بود. در سرای موسی بن خزرج عبادتگاهی داشت که هنوز باقی است و هم اکنون آن مکان مقدس با بنایی با شکوه مشخص است و در کنار آن مسجد مجلل و چند حجره وجود دارد که به عنوان مدرسه علمیه ستیه (در محله میدان میر قم) خوانده می شود. سرانجام آن حضرت پس از هفده یا شانزده روز از دنیا رفت. مردم قم با خبر رحلت او بسیار محزون و سوگوار شدند به خصوص خاندان اشعری در سوگ و غم فرو رفتند.

خواستم دستت را بگیرم اما دیگر دیر شده بود خواستم در اعماق وجودت شیرجه بزنم اما دیگر آبی وجود نداشت ...
و تو ای خدای آن من،بی منی که نیم من هم نمی ارزد،نجات بده
از فرط بی فکری ،از فرط بی عقلی ...
وبا تو بودن رنگی دگر دارد ....
و انگار طوفانی آمد و کلبه چوبی خیالم رو با تمام آمال و آرزو هایم بر سرم ویران کرد ...
و نمی دانم آیا این طوفان تو بود خدای من یا طوفانی بود بر خاسته از اعمال و رفتار من ...
نه اشتباه می کنم تو لطیف تر از آنی و مهربان ترا ازآنی که طوفان خود را برای چون منی ضعیف به خروش بیاندازی
تو کریمی و به کرامتت شکی نیست...پس کرم نما بر این بنده حقیر و ناچیزت و مددی که از فکر غیر تو پاک شوم و در آخرین شب قدر امسال فقط به خاطر عشق و محبت تو به درگاه تو آیم ...ای معبودااااااا
چه دوست می دارم به درگاه تو آیم در حالی که دو کفشم برگردن وعجز خود را در مقابل تو بنمایانم تو کریمی اما این بنده تو ...هیچ و هیچ و هیچ...
کریما می دانم و و خود می دانم که خیلی بی چشم رو هستم که با این همه نافرمانیت باز هم تو می خوانم با کرامتت ...........و تو عفو فرما این پرده دریم را که تو، تو بزرگ مهربانی...معبودا