سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و دیگر شب هایم را تا به صبح برای تو می گذارم شبی برایم نمانده ...
می روم تا که شاید توهم بروی اما نمی روی...
و چه لذتی دارد خواندن ابوحمزه در جوار حضرت معصومه (س)...
دعایی که وقتی می خوانی عجز و ناتوانیت رو حس میکنی
ـوخدایا کمکم کن تا بر خودم بگریم که عمرم را با ارزوهای باطل از دست دادم ...
ـوخدایا به عزتت اگر مرا برانی از درت نمی روم ...نمی روم ...ازدرت خانه ات به جای دیگر نمی روم...ودست از التماس از تو بر نمی دارم چراکه هر آن چه از تو شنیدم فقط لطف و رافت و معرفت تو بوده است و تنهای تنهای تو هستی که هر چه بخواهی انجام می دهی...
ـخدایا ببخش بر من ...بر منی که اگر بر گناهم ناظری غیر از تو یابم انجامش ندهم و اگر تو رامی دیدم و عذابت رو حس می کردم انجام نمی دادم ...خدایا این جسارت و خودخواهی از این نیست که تو را بی اهمیت ترین و پایین ترین بیننده می دانم ...نه...نه ...همانا که تو را بهترین پوشاننده بهترین بخشنده و بهترین محرم اسرار خود می دانم ...
ـوای کسی که دوست داری آن را که به دوستت دارد وای کسی که شادی قلب آن که از هم جدا شده و به به تو پناه می آورد همانا که تو نیکو کاری و ما بدکار...پس ببخش کارهای بد مان با آن چه زیبایی و خوبی از آن توست ...
....
....
....
....
وحال سحر شده و به سوی خانه رهسپارم اما نمی دانم اشک هایم برای تو بود یا خدا ...


نوشته شده توسط مهدی | چهارشنبه 86 مهر 11 | ساعت 12:0 صبح | ...